عیضا 12فرورردین 97

ساخت وبلاگ
حدودا یساعت بعد اخرین پستی که نوشتم،مامان حالش بد شد و  رفتیم بیمارستان..فیش ویزیت گرفتیم و منتظر موندیم تا نوبتمون شه.

بوی بد  توی سالن من ای که سالم بودم رو از پا انداخته بود!

چقد بده مریضی...حال ملت رو ادم میدید از دنیا سیرمیشد.

هوس کردم امروز برم بیرون.دلم بازشه...واسه مهمونی اخرهفته هنوز برنامه نریختم.هیچوقت نتونسم با پارتی هایی که بم پیشنهاد میشه ارتباط برقرار کنم.همش هم واسه رودربایستی و انواع و اقسام تعارف هایی که با صاحب مجلس داشتم مجبور شدم شرکت کنم

اصلا ادم خشکی نیستما ولی نمیدونم دیگه دست خودم  نیست .زیاد کششی ندارم

این مهمونی ام مجبورم برم.برخلاف اکثرمهمونیای قبلی این بار دلم یه تیپ اسپرت میخاد.خسته  شدم از خانومی لباس پوشیدن.احتمالا به یه تاپ و شلوار زاپ دار بسنده کنم

کاش بهم خوش بگذره...فقط3/4تا از دوستام دعوتن.که اومدنشون قطعی نیست

خداکنه گیربازار نشه توخونمون.و رضایت بدن من برم.قراره دروغ بگم که عروسی خاله مهسا دعوتم.مهسا رفیقمه.خونوادم به ایشون نسبت به بقیه دوستام بیشترر اعتماد دارن.حالا امیدوارم که بشه.

مرتضی خان کارت عروسی تقلبی برام درست کردن که نشون بدم.ایشون تولدشونه:)

خدا ببخشدم واسه این دروغ چقد موزمار دراومدیم اخه

 +بعدا نوشت:

هم اکنون ساعت8:50 دقیقه از بیرون برگشتم..کارت عروسی تقلبی رو از سجاد گرفتم و به مامان نشونش دادم

همه چی برعکس تصورم خوب پیش رفت..مامان رضایت داد!

حالا باید برم سراغ دعای بعدی.کاش بزاره فردای مهمونی با بچه ها بزنیم دل جاده

مرتضی واسه جشنش 4شیشه وودکا سفارش داده.مایی که همش عرق  خوردیم احتمالا اور بزنیم

خیلی خوشحال تشریف دارم

11فروردین1397...
ما را در سایت 11فروردین1397 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikoo-97 بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 16:08